تابستون91

تابستون 91 گذشت بدون حتی یه پست!اینقد سرگرم بودم که هیچی رو حس نکردم.حتی خیلی از اطرافیان و دوستان نزدیکم رو..حتی گرمای طاقت فرسای اینجا رو..همیشه بیشترین خاطره هام از تابستون بود اما شاید سال دیگه یه خاطره هم از تابستون 91 یادم نیاد. 

تازه الانم نیمی از پاییز گذشته که متوجه عبور تابستون شدم 

همیشه دوست داشتم دنیای اطرافمو با تمام وجود حس کنم، اما خیلی وقته دیگه اینجوری نیستم 

روزها مثل برق و باد میگذرن اما دریغ از یه خاطره به یادموندنی که برام بذارن منیکه راه رفتن عادی هم برام خاطره میشد و مرورش تو ذهنم لذت بخش بود... 

خدایا خودت به خیر بگذرون

باز هم بازگشت

باز بازگشتم 

این دفعه با غیبت صغری 

زندگی این روزای من شده حکایت همون کلیپ که تا سن 50 سالگی مثل اون ...حیوان کار میکنیم شاید بعدا مثل ... حیوان دیگه شدیم اسباب سرگرمی کوچولوها 

 

خدایا این روزا بیشتر از هر وقت دیگه بهت نیازمندم

نذار بیشتر ازین ازت دور شم